پنجشنبه ۲۱ بهمن ۹۵ | ۱۳:۲۸ ۱۶۷ بازديد
كسي كه اين داستان را برام تعريف كرده، قسم ميخورد كه واقعي است. او تعريف ميكرد كه يك شب هنگام برگشتن از ده پدرياش در جايي ميان گيلان و اردبيل، به ياد حرف پدرش ميافتد كه ميگفت جاده قديمي با صفاتر است و از وسط جنگل رد ميشود! او هم به جاي اين كه از جاده اصلي حركت كند، راه خود را به سمت جاده قديمي و جنگلي كج ميكند! او خود اينطور تعريف ميكرد كه:
بقيه در ادامه مطلب